1396/2/21 پنجشنبه اردیبهشت ماه ساعت 21:23
امروز بر خلاف روزای دیگ زود گذش اصن نفهمیدم کِی شب شد
ولی ای کاش از فردا روزا اینجوری بشه، نه سرگرمیه خاصی دارم ن میتونم برم جایی :(
همش بیس چار ساعت خونم :(( عاااااشقِ لگد زدناتم پسری :) خیلی حس خوبیه ،همش تو دلم میگم،
اینی ک تو وجودم لگد میزنه چ شکلیه ینی؟ یعنی میشه واقعا واقعنی بغلش کنم؟ میشه ببینمش؟
با خودم میگم این دوماه یعنی تموم میشه؟ یعنی واقعا زمان میگذره؟ باورم نمیشه....
انقدر ناباوره ک نگووووو بچه ک بودم حدودا ۶سالم ک بود قرار بود سال دیگ برم مدرسه ،هی با خودم میگفتم ینی واقعا منم میتونم بخونم؟بنویسم؟من که هیچی بلد نیستم چطور مینویسم؟
همونقدر نا باورانه هس اومدنت،دل دل میکنم واسه مرداد ماه، خدایا ینی این روزا میگذره؟ خدایا ینی ولقعا مامان میشم؟
تا نَنوشتم باور نکردم ،تا بغلت نکنم باور نمیکنم...
فردا وارد ۲۸هفته میشم و تا اومدنت ۱۰هفته دیگه مونده واسه من یه عمره اما اطرافیا میگن چیزی نیس
دوستدارررررم زندگیم،دلیلِ صب بیداریام،دلخوشیه شبام، انگیزه روزای بعد،تو عمرررِ مامانییییی
سالم و سلامت بیا بغلم،،،،،معراجم